نوشته شده توسط : غریب

 

بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من

 

بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من

نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن

دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من

بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم

اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من

نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد

تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من

چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان

چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من

در این دنیای وا نفسای بی فردا

خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من



:: بازدید از این مطلب : 301
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 22 شهريور 1389 | نظرات (1)
نوشته شده توسط : غریب

 

تا ابد بغضِ منِ تبزده کال است عزیز 

دیدن گریهء تمساح محال است عزیز !

 

تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست

قبله دهکده مان سمت شمال است عزیز

 

پنجره بین من و توست، مرا بوسه بزن

بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز !

 

ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن

فصل گل دادن نی ، فصل وصال است عزیز !

 

ماه من ! عکس تو در چشمه گل آلود شده

عیب از توست !...ببین ! چشمه زلال است عزیز !

 

دام گیسوی تو بی دانه شده ، می فهمی ؟!

امپراطوری تو رو به زوال است عزیز

 

عشق این نیست که بر گردن من حلقه زده

اینکه بر گردنم افتاده وبال است عزیز



:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 119
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 22 شهريور 1389 | نظرات (0)